رهاوی
< < < < < <<


رهاوی



فرستادن نظرات



آرشيو


Wednesday, February 05, 2025

 

The doors you close, 

The windows you taint 

The skins you thicken 

As life gets lived 

As pains pile up 


The day comes that you knock 

That you need to peak back in


Pitch black 

Void-ly silent 


Where did I go? 

When did the walls come in? 


Knock, knock, knock, 

It’s a sad joke that didn’t live 


Numb, numb, numb 

It’s a forgotten feeling to go back in. 


I forget why I am at this door

I crawl back out! 




رهاوی

کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازِی
در قناری ها نگه کن در قفس
تا نیک دریابی کز چه در آن تنگناشان باز شادی هاشان شیرین است

کمترین تصویری از یک زندگانی
آب، نان،آواز
ورفزون تر خواهی از آن
گاه گه، پرواز

ورفزون تر خواهی از آن، شادی آغاز

آنچنان بر ما به نان و آب
این جا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد، شوق پروازی نخواهد بود

شفیعی کدکنی





[Powered by Blogger]

blog*spot